خانهای در اواسط کوچهی مروی که از بیرون تنها در قدیمی آن پیداست. عباس افشاری عکاس این مجموعه در باره ی این عمارت می گوید: «شخصیه. همون بنده خدایی که جلوش بساط میکنه، توش زندگی میکنه. سرایدار خونه بوده از قدیما. حالا کل خونه مونده برای اون. البته بخش کوچیکیش فقط قابل سکونته».
عکس ها از عباس افشاری، خرداد ۱۳۹۰ – گزارش تهران
✤ Also available in: English
اینجا خونه ایه که پدر من و برادرش و پدرشان زندگی میکردن و الان اینطور خرابه شده و پدر من دنیایی از خاطرات از این محله و کوچه و خونه داره
چه شادیا وچه غمایی تو این خونه خرابه گذشته.
چه روووووزززااییییی
با سپاس از این فرتورها ی بسیار زیبا و گویا. انسان با دیدن فرتورهای این ویرانه نمیتواند سعی در تجسّم گذشته آن نکند. اطاقی با بخاری، چه شبهای سردی که خانواده به دور آن جمع نمیشدند و از گرمای مطبواش لذت نمیبردند.حیاتی که زمانی پر از شور زندگی بود و بچهها در آن گرگم به هوا بازی میکردند. پنجرهایی با چشم انداز گلدسته مسجد محل و زمانی که مادر خانواده سر از آن بیرون میاورده و بچهها را برای خوردن شا م صدا میکرده و حوضی که همیشه پر از آب بود و پناهگاه ماهیهای ظریف گلی بوده و هندوانهای شناور در آن.و درخت باشکوه و مغرور چنار با سایه دلچسب در تابستانهای داغ که حتما آشیانه خوبی بوده برای کلاغهای تیز هوش.گویی که این تک درخت تنها بازمانده ی تاریخ این امارات فراموش شده باشد و مخاطب و همنشینانش همین چند مرغ و خروس پیراهن پری هستند که از این فضای غمناک و تنهائی مرگبار رهایش میکنند.