سال ۵۳ یا ۵۴ پسرعمه تازه هجده ساله شده بود و یک ژیان نارنجی از اونایی که بدنه فایبر دارن خریده بود. چندتا ماشین شدیم ولی ما بچه ها دوست داشتیم با اون ژیان بریم. از شاهی تا ساحل فرح آباد ساری می خوندیم و دست می زدیم و شادی میکردیم.گاهی هم پا می شدیم به رقصیدن که پسرعمه و دخترعمو بزرگه تذکر میدادن که بشینین وگرنه از ماشین میفتین بیرون. یادش بخیر.
اگر از مطالب شهرفرنگ خوشتان می آید و علاقه مندید که این سایت به فعالیت خود ادامه دهد لطفا با کمک مالی خود شهرفرنگ را در پرداخت هزینه های سایت یاری کنید.
سال ۵۳ یا ۵۴ پسرعمه تازه هجده ساله شده بود و یک ژیان نارنجی از اونایی که بدنه فایبر دارن خریده بود. چندتا ماشین شدیم ولی ما بچه ها دوست داشتیم با اون ژیان بریم. از شاهی تا ساحل فرح آباد ساری می خوندیم و دست می زدیم و شادی میکردیم.گاهی هم پا می شدیم به رقصیدن که پسرعمه و دخترعمو بزرگه تذکر میدادن که بشینین وگرنه از ماشین میفتین بیرون. یادش بخیر.
مامی توانیم فقط بایدبخواهیم
چه کسی باورش میشه که کارخونه ای که ژیانو میساخت حالا به کجا رسیده؟!
خوش به حال همون وقتها چه دل خوشی ………….